گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
یغمای جندقی

فدایت شوم خطاب خوش لهجت والی بهجت را در ملک محبت نشستی خسروانه داد و تیمار و ملالت را که ولات جور و عصات اند فرمان عزل و ازالت به طغرای حکم و توقیع حتم موشح فرمود. ارادت اسمعیل را نسبت به سرکار خویش اشارتی داده اند و این دیرین عبادت را از قبول خدمت وی و شمول رحمت خود بشارتی فرستاده، مصرع: عبادت لازم است و بنده ملزوم.

سی سال است ارادت آورده ایم و سعادت برده، توسل جسته ایم وتحمل اندوخته.این عشق را انشاء الله زوالی و این تحویل را انتقالی نیست. شنیدم از روی بریده زبانی و شکسته دهانی مرا مخالف ستوده و بر نواب والا سروده.

مثل: مذکور است مردی از آقا محمد بیدآبادی پرسید که گروهی بر آنند، افلاطون بر دعوت عیسوی دامن افشاند و از الزام یاسای او گردن کشید، فرمود سبحان الله این خود تواند بود. شیخ سلیمان کاشی در غیاب احمد(ص) پس از هزار و دویست با این سفاهت تسلیم اسلام کند، و حکیم کذا در حضور مسیح با آن فطانت کافر بمیرد. کدام ابله باور خواهد کرد؟ پاکار مومن آباد با سخافت ذوق بر موالفت نواب اشرف والا تمکین آرد و یغما با شرافت عقل در مخالفت خدام سابق التعظیم اقدام ورزد، فرد:

در دهر چو من یکی و آنهم کافر

پس در همه دهر یک مسلمان نبود

قطع دارم این بهتان سرد و هذیان خام را در گوش و هوش سرکارش وزن قبول نخواهد بود، ولی چون هرگز شرفیاب میمون شهودش نیامد، و رستگی های مرا از عالم و بستگی ها با نواب پدر و اعمام بزرگوارش خبر ندارد، دور نیست گاه و بیگاهش بدگمانی فرخنده روان آزرده سازد، به زبان و بیانی که صلاح وقت و سزای هنگام است غبار این اندیشه باز پردازد، مصرع: در دل دارم که بندگی هاش کنم.

پسرم را وقف خدمت ایشان کرده، خود نیز با فرط پیری و شرط غرلت خیال صروف سمنان و التزام خدمت دارم خدا روی جنس دو پا را سیاه کند و سامان آرامش بر همگان تباه، که مار گریبانند و خار دامان، فرد:

غالب آنان را که مردم تر ستائی در قیاس

چون به دقت بنگری ز نقحبه تر ز نقحبه اند