گمان از تشنگی بردم که دریا تا کمر باشد
چو پایانم برفت از دست دانستم که دریائی
پیش از آنکه رخت از شهر به شمیران کشی، و داغ درد بر دل و جان جوانان و پیران، پنداشتم رنج جدائی را دست پایداری است و شکنج دوری را بازوی تاب و نیروی بردباری، مصرع: خویشتن را آزمودم من کجا هجران کجا؟ فرسوده تنم مرد این بار گران نیست و کاسته جانم هم آورد این اندوه ناپیدا کران نه. اگر این دو روزه در بزم پیروزت راهی نیابم و بر دیدار دل افروزت بار نگاهی، خاک جان و تن یکباره بر باد است و مرغ روان را پر بسته و بال شکسته از تنگنای قفس خانه هستی گشاد. رسید پیک و پیام را دیده امید در راه است و از چشم داشت سپید.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.