کمترین بنده خاکسار امروز از تجریش گامی فراتر نتوانست رفت. هیچم آگهی نیست که از آن ماه خرگهی نامه و پیغامی آمد، یا چون روزهای نخست روندگان را دورباش نگهبانان دام گردن و بندگام بود. سه روز از این پیشم پیک فرخ پیام سرکاری به مژده دیدارت امیدوار فرموده تا بدانم آن خورشید آسمان مهربانی و جمشید تختگاه کشورستانی کی سایه مهر پروری بر این مشت خاک خواهد افکند و کجا داد دل ستم زدگان خواهد داد. همه هنگام از بام تا شام دیده بر راه داشتم و تن خاک گذرگاه. ندانم این گل که سرمایه آب و رنگ هزار بهار است و زیب و آرایش صد نخشب و خلخ نگار کی خواهد رست، و جان اندوهگین کجا از بند چشم داشت و دل نگرانی خواهد رست. در خواست چاکر خاکساران است که دمی دو بیش از جنبش رهی را مژده رسانند که چهار اسبه رخش مهرستام ماه خرام را در پی افتم.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.