کاغذت چشم سپار و گوش گزار افتاد. دستوری راه و رفت و کرد و گفت تو برگزارش این داستان نگار آمد، اگرت سرشت آدمی است و سرنوشت مردمی فراگیر و کاربند و پیروزی بین واز همه در آسوده زی. پیر نراق و میر کاشان هر دوازدر دید و دانش پیشوای روان پروران بودند و به فر بود و بینش جانشین پیغمبران . این به درویشان بستگی داشت و آن از ایشان رستگی. دورنگی آب یگانگی برد و بیگانگی ساز کاوش و کین انگیخت. سالی دو سه بار از دو سوی انداز و آویز می رفت و دشمن سار آئین و آهنگ پرخاش و ستیز می خاست. با آنکه سرکار آقا از در خویش و پیوند و دوست و دستیار بر آخوند پیشی و بیشی داشت، پیوسته آنرا پیروزی زادی و این را شکست افتادی،یکی از نیک خواهان باری به نکوهش برخاست که با مایه افزونی این زبونی چیست و با آن همه بالا دستی این پستی و نگونی کدام؟ بردباری نغز و زیباست، ولی نه چندانکه آسان ها ساز دشواری آرد و نهاد گرامی گوهر کوب خواری خورد، سرکار آقا شکفته روی نه آشفته خوی رای او را آفرین راند که آری چونانکه نمودی و ستودی فر زبردستی هست و آن مایه هستی که ما راست شایان این پایه پستی نیست، بدرستی شکستش توانم داد و به دستی که دوست خواهد و دشمن کاهد در کار خواری پستش توانم کرد.این سستی بر بسته که تواش بر رسته دانی نه از راه فروماندگی وناتوانی است و تنگ تابی و کم جانی، از آنستی که هم نوشته دیدم و هم از آزمودگان شنیدم.
بار خدا فرماید: چون میان دو تن پرخاش و داوری خاست من آنرا پایمردم و دستیار که راه نرمی پوید و سامان گرمی جوید.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.