گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
یغمای جندقی

آنکه نسرود سخن جز به لب یار منم

و آنکه نشکست گهر در پی دینار منم

آنکه رست ازخطر و بیم به تاکیید یقین

فارغ از کش مکش کلفت پندار منم

گاه دیوان عمل خسرو ایوان صلاح

روز میدان جدل رستم پیکار منم

در ره یار و به پیراهن غیر از درحکم

بارها تجربه شد مور منم مارمنم

چار سوقی است جهان وآنچه درو جور حساب

احتساب همه را شحنه بازار منم

آگهم از عمل شاه و گدا فاش و نهان

نیک و بد را به جزا تخت منم دار منم

خر گله بایره را شیر یله دایره را

طوق زنجیر منم چنبر افسار منم

از در پاس و سرباس همی بر کج و راست

منم افراخته نی تیغ نگو نسار منم

در به چشم از پی باطل نگران حق سپران

سست جان سخت گهر خاک منم خار منم

سعد و نحس این همه را بی مدد اختر و چرخ

کوکب خفته منم دولت بیدارمنم

زی که یازی و گریزی ز که ... بپای

حاکم قتل منم صاحب زنهار منم

مست و مستور به من بر همه ایمن گذرند

حرم کعبه منم خانه خمار منم

گشت ستوار به من رشته دین چنبر کفر

صورت سبحه منم معنی زنار منم

با همه و ز همه از روی حقیقت نه مجاز

خارج و داخل و پنهان و پدیدار منم

ارتباطی دگر انگیخت ز من شرع و طریق

عارف مست منم زاهد هشیار منم

به تولای فنا از در امکان و وجوب

حایل جبر منم فاعل مختار منم

دایر آمد به من آرام زمین جنبش چرخ

دایره سطح و خط و نقطه پرگار منم

میر غایب شه و شه وارث در موکب وی

خیل ارواح سپه بر همه سردار منم