×
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹
یک همدم و همنفس ندارم
میمیرم و هیچ کس ندارم
گویند بگیر دامن وصل
میخواهم و دسترس ندارم
دارم هوس و نمیدهد دست
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - در ستایش میرمیران
آن را که خدا نگاهبان است
از فتنه دهر در امان است
هرکس شد از او بلند پایه
بیرون ز تصرف زمان است
صیاد تهی قفس نشنید
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱ - در ستایش یکی از حاکمان شرع
ای داده سپهر شرع را نور
از پرتو رأی عالم آرا
ناهید ز مطربی کشد دست
گر نهی تو بر فلک نهد پا
از دست تو کلک معجز آثار
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » مثنویات » در هجو کیدی (یاری) شاعر نما
ای کیدی مستراح بردار
دم در کش و شاعری مکن بار
بر حدت طبعم آفرین کن
گر هجو کسی کنی چنین کن
ای ننگ تمام کفش دوزان
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » در ستایش میرمیران
سال نو و اول بهار است
پای گل و لاله در نگار است
والای شقایق است دررنگ
پیراهن غنچه نیم کار است
آن شعله که لاله نام دارد
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » در هجو ملا فهمی
لازم شده کسر حرمت تو
ملا فهمی به رخصت تو
دی نوبت کیدی دگر بود
امروز شدهست نوبت تو
میباید گفت باز سد فحش
[...]