گنجور

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷

 

ما را به کوی وحدت تا با تو آشنائیست

از خاک آستانت در دیده روشنائیست

هم بی تو مستمندیم هم با تو دردمندیم

این عقد مشکل آمد وقت گره گشائیست

با محنت فراقت در انتظار وصلیم

[...]

ابن حسام خوسفی
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲

 

بگریست ابر نیسان والوَرد قَد تبَسَّم

خامش چنین چرایی؟والطَّیر قَد ترنَّم

کردند خانه رنگین عینای مِن دمُوعی

از بس که اشک خونین قَد فاضَ مِنهُما دم

دل کی رسد به جانان والحُزن لیسَ فیهِ

[...]

ابن حسام خوسفی
 
 
sunny dark_mode