گنجور

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۰ - خیانت

 

آن را که نگون است رایتش

من هیچ نخواهم حمایتش

و آن دیو که این کار خواسته است

دیوانه بخوانند، ملتش

این کشور تحت‌الحمایه نیست

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۳ - بیدار شو!

 

ای خفته درین خاکدان رباط

چون طفل فروبسته در قماط

تا چند نشینی به آب وتاب

ای خواجه درین خاکدان رباط

زود است که بینی به جز کفن

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۰ - تغزل

 

ای حلقهٔ زلف تو پر شکن

وی نرگس مست توصف شکن

از یک شکن طرهٔ دوتات

بر جان و دل من دو صد شکن

ای زلف تو سررشتهٔ بلا

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۶ - دو نامهٔ منظو‌م (خطاب به حاجی حسین آقا ملک که از بهار کتابی خریده بود و ادای قیمت آن به درازا کشیده بود)

 

سر حلقهٔ صاحبدلان حسین

ای سرور عالیجناب من

دارم سخنانی صواب چند

بشنو سخنان صواب من

توخود ملکی برملوک عصر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۷ - قطعهٔ دوم (خطاب به حاجی حسین آقا ملک که از بهار کتابی خریده بود و ادای قیمت آن به درازا کشیده بود)

 

سر دفتر آزادگان حسین

برد از دل من صبر و تاب من

وی با قلم آتشین خویش

بر خاک جفا ریخت آب من

ده سال کتاب مرا نداد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode