حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۹
جای حضور و گلشن امن است این سرای
زین در به شادمانی و عیش و طرب در آی
ای کاخ دولتی ز چه خاکی؟ که مدرج است
در شاخسار گلشن تو سایهٔ همای
هر صبح در هوای درت میکند صبوح
[...]
حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ
مستغرق درود و ثنا باد روحشان
تا روز را فروغ بود شمع را شعاع
حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ
چشم و چراغ جمع رسُل هادی سُبُل
سلطان چار بالش ایوان اصفیا
گنجینهٔ حقایق اسرار کاینات
مجموعهٔ مکارم اخلاق انبیا
دستش محیط جود و دمش کیمیای علم
[...]
حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ
آن بندهپروری که زبان در دهان نهاد
درّ کلام در صدف هر زبان نهاد
جان را ز لطفِ عَذْب، غذایی لطیف داد
دل را مُفَرَّحی ز سخن در بیان نهاد
در بحرِ سینه، دُرّ معانی بپرورید
[...]
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۵۸
آن کیست تا به حضرت سلطان ادا کند
کز جور چرخ گشت شتر گربهها پدید
رندی نشست بر سر سجّادۀ قضا
حیزی دگر به مرتبۀ سروری رسید
آن رند گفت چشم و چراغ انس منم
[...]
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۸۲
کل قند شعر من ز بنفشه شکر رباست
زان غیرت طبرزد و کعبالغزال شد
بادا دهانش تلخ که عیب نبات کرد
خاکش به سر که منکر آب زلال شد
هر کس که کور زاد ز مادر به عمر خویش
[...]
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۸۳
شاها مبشری ز بهشتم رسیده است
رضوان سریر و حوروش و سلسبیل موی
خوش لفظ و پاک معنی و موزون و دلپذیر
صاحب کمال و نازک و دیگر لطیفهگوی
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۸۷
ای دل مجوی منصب دنیا که هیچ نیست
نقصان بود ز عزل کمالت نه از عمل
چیزی مگو که از تو پریشان شود دلی
کاری مکن که از تو به نفسی رسد خلل