گنجور

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴

 

میِ صافی بیار ای بُت که صافی است

جهان از ماه تا آن‌جا که ماهی است

چو از کاخ آمدی بیرون به صحرا

کجا چشم افکنی دیبای شاهی است

بیا تا می خوریم و شاد باشیم

[...]

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹ - قصیده

 

پریچهره بتی عیار و دلبر

نگاری سرو قدّ و ماه منظر

سیه چشمی که تا رویش بدیدم

سرشکم خون شدست و بر مشجر

اگر نه دل همی‌خواهی سپردن

[...]

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳

 

من اینجا دیر ماندم خوار گشتم

عزیز از ماندن دایم شود خوار

چو آب اندر شَمَر بسیار ماند

زُهومت گیرد از آرام بسیار

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷

 

تو آن ابری که ناساید شب و روز

ز باریدن چنانچون از کمان تیر

نباری بر کف دلخواه جز زر

چنانچون بر سر بدخواه جز بیر

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۹

 

نگه کن آب و یخ در آبگینه

فروزان هر سه همچون شمع روشن

گدازیده یکی دو تا فسرده

بیک لون این سه گوهر بین ملون

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۱

 

ملک آن یادگار آل دارا

ملک آن قطب دور آل سامان

اگر بیند بگاه کینش ابلیس

ز بیم تیغ او بپذیرد ایمان

بپای لشکرش ناهید و هرمز

[...]

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۳

 

شود خون جگر از دل چکیده

که آب آتشین آید ز دیده

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۵

 

در افکند ای صنم ابر بهشتی

زمین را خلعت اردیبهشتی

زمین برسان خون‌آلود دیبا

هوا برسان نیل اندود مِشتی

به طعم نوش گشته چشمه آب

[...]

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۷

 

دریغا میر بونصرا دریغا

که بس شادی ندیدی از جوانی

ولیکن راد مردان جهاندار

چو گل باشند کوته زندگانی

دقیقی
 
 
sunny dark_mode