×
عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲ - ازدست عشق
از خان و مان آوارهام از دست عشق از دست عشق
سرگشته و بیچارهام از دست عشق از دست عشق
ای کاشکی بودی عدم تا بازرستی از هدم
من سوزم از سر تا قدم از دست عشق از دست عشق
پرورده کردم خان و مان سرگشتهام گرد جهان
[...]
عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱ - مرغ آتشخواره
زان بیوفای سنگدل جور و جفا میبایدم
از کس نمیخواهم وفا زان بیوفا میبایدم
من مرغ آتشخوارهام با دانه و دامم چه کار
آخر به جای دانهها در گور جا میبایدم
دلهای مردم باد خوش از شادی عیش و طرب
[...]