گنجور

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

مه من، بجلوه گاهی که ترا شنودم آنجا

جگرم ز غصه خون شد، که چرا نبودم آنجا؟

گه سجده خاک راهت بسرشک می کنم گل

غرض آنکه دیر ماند اثر سجودم آنجا

من و خاک آستانت، که همیشه سرخ رویم

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۶

 

بکجا روم ز دردت؟ چه دوا کنم؟ چه چاره؟

که هزار باره خون شد جگر هزار پاره

منم و ز عشق دردی، که اگر بکوه گویم

بخدا! که نرم گردد دل سخت سنگ خاره

بدو دیده کی توانم که رخ تو سیر بینم؟

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۹

 

به رهت ز رشک میرم، چو به غیر همره آیی

نه تهور تغافل، نه مجال آشنایی

متحیرم که: پیشت چه مجال بود دوشم؟

که نه شکر وصل کردم، نه شکایت جدایی

مه من، هنوز طفلی، به جفا مباش مایل

[...]

هلالی جغتایی
 
 
sunny dark_mode