گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۲

 

باز دست از جانفشانان بر فشاندی

داد بیدادی ز مظلومان ستاندی

رفتی و آن عارض چون آب و آتش

یاد گارم در دل و در دیده ماندی

بر تو گفتی سوره ای خوانم چو میری

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۵

 

با من این بودت ز اول شرط باری

کآخر الأمرم به یاد همه نیاری

بسکه با شوریدگان چون زلف مشکین

عهد بستی و شکست از بیقراری

با رقیبان گرانجان بیش منشین

[...]

کمال خجندی
 
 
sunny dark_mode