×
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۱
عشق اسلامست و دیگر کافری
وقت آن آمد که اسلام آوری
مملکت شوریده شد بر جن و انس
ای سلیمان بازیاب انگشتری
ما به سلطانی نداریم افتخار
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۸
عشق تو دردست و درمانش تویی
هست عاشق صورت و جانش تویی
آنچه در درمان نیابد دردمند
هست در دردی که درمانش تویی
سالک راه تو زاول واصلست
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹
آن خداوندی که عالم آن اوست
جسم و جان در قبضهٔ فرمان اوست
سوره حمد و ثنای او بخوان
کآیت عز و علا در شأن اوست
گر ز دست دیگری نعمت خوری
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۰
ای فرستاده به داعی استری
دلدلی دیگر بزیبی و فری
به ز شبدیزی بگامی و تگی
کم ز طاووسی ببالی و پری
نام او پیک صبا شاید که هست
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۴
نام تو چون بر زبان آید همی
آب حیوان در دهان آید همی
در تن مرده چه کار آید ز جان
در دل از یاد تو آن آید همی
در دل من آتش سودای تست
[...]
۱
۲