روباه گفت : شنیدم که جوانی بود شکار دوست چابکسوار که اگر عنان رها کردی، گویِ مسابقت از وهم بربودی و ادراک در گردِ گامِ سمندش نرسیدی؛ از شام تا شبگیر همه شب با خیال نخچیر در عشق بازی بودی، همه اندیشهٔ آن کردی که فردا سگ نفس را از پهلویِ حیوانی چگونه سیر کنم ، ضعیفی را در پنجهٔ پلنگِ طبیعت چون اندازم. سگی داشت از باد دوندهتر و از برق جهندهتر ، مانندهٔ دیوی مسوجر و دیوانهٔ مسلسل؛ چون گشاده شدی، خواستی که در آسمان جهد و چنگال در عینالثور و قلبالاسد اندازد و بکلبتینِ ذراعین دندانِ کلبِ اکبر و دبِّ اصغر بیرون کشد. عیّارانِ دشت را از سیخ کارد دندانِ او همیشه جگر کباب بودی و مخدّراتِ بیشه را از هیبتِ نباحِ او چون خرگوش خونِ حیض بگشودی. در متصیّدِ آن صحرا از مزاحمت او طعمه بهیچ سبعی نمیرسید تا گوشتِ مردار بر گرگ مباح شد و گراز باستخوان دندان خویش قناعت کرد. روزی این مرد در خانه نشسته بود. بنجشکی از روزن در پرید؛ گربهٔ از گوشهٔ خانه بجست، او را بگرفت. مرد از غایتِ حرص شکار بمشاهدتِ آن حال سخت شاد شد، با خود گفت : بَعدَ الیَوم این گربه را نکو باید داشت که در صید بدین چستی و چالاکی هیچ سگی را ندیدم، فردا بدو امتحان کنم تا خود چه میگیرد. بامداد پیش از آنک سلطانِ یک سوارهٔ مشرق پای بدین سبز خنگِ جهان نورد آورد ، برخاست و بقاعدهٔ هر روز بر نشست ، گربه را در بغل نهاد و سگ را زیر دست گرفت. چون بشکارگاه آمد، کبکی از زیر خاربنی برخاست، گربه را از بغل برو انداخت. گربه سگ را دید، از نهیبِ او خواست که در بغلِ سوار جهد ، بر سر و پیشانی اسب افتاد. اسب از خراششِ چنگال او بطپید و مرد را بر زمین زد و هلاک کرد. این فسانه از بهر آن گفتم تا تو همه را اهلِ کار ندانی و بدانی که سپاهِ ما را با سپاهِ پیل تابِ مقاومت و مطاردت نیست و کارِ شبیخون که پلنگ تقریر میکند، مرتکبِ آن خطر و مرتقبِ آن ظفر نتوان شد ، مگر آنگه که خصم از اندیشهٔ او غافل و ذاهل باشد و میشاید که او خود متوقّی و متحفّظ نشسته باشد و بتبییت اندیشه و ترتیبِ کاری دیگر مشغول، چنانک شتربان کرد با شتر. شیر گفت : چون بود آن داستان .
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: داستان درباره جوانی چابک سوار و شکار او است که در تلاش است بهترین سگ را برای شکار پیدا کند. در این بین، او به گربهای با چالاکی و سُرعت بالا برمیخورد و تصمیم میگیرد او را نیز امتحان کند. در روز شکار، گربه بر سر سگ میافتد و موجب میشود که اسب به زمین بیفتد و جوان به هلاکت برسد. این داستان درسی درباره این است که نباید به ظاهرسازی و تواناییهای دیگران اعتماد کرد و لازم است هر کس تواناییهای واقعی خود را بشناسد. همچنین، به اهمیت غافلگیر نشدن در مواجهه با خطرات اشاره میکند.
هوش مصنوعی: روباه گفت: شنیدم که جوانی بود که به شکار دوست چابکسوار میپرداخت و اگر به او عنان میدادی، تمامی رقابتهایش از ذهنها میگریخت و دیگران به پای سمندش نمیرسیدند. او از صبح تا شب با خیال شکار مشغول بود و همواره در اندیشه این بود که چگونه سگش را از کنارش برای شکار دور کند و ضعیفی را در چنگ پلنگ طبیعت بیندازد. سگی داشت که از باد تندتر و از برق سریعتر بود، شبیه دیوی دیوانه. وقتی او سر میکرد، میخواست که در آسمان پرواز کند و دندانهایش را به سمت حیات وحش بیندازد. آراستهتر از هر موجودی در دشت جگر شکارها را با دندانهایش میخورد و از سایه او شکارها به وحشت میافتادند. هیچ شکار دیگری از دست او جان نمیبرد و روزی این مرد در خانه نشسته بود که یک بنجشک از سوراخی به داخل پرید. گربهای از گوشه خانه به او حمله کرد و او را گرفت. مرد با دیدن این صحنه بسیار خوشحال شد و با خود گفت که این گربه را باید خوب نگهدارم چون در شکار هیچ سگی به این چالاکی نیست. صبح روز بعد پیش از طلوع آفتاب بیدار شد و گربه را در آغوش گرفت و سگش را زیر دستش قرار داد. وقتی به محل شکار رسیدند، یک کبک از زیر خاری پرواز کرد و مرد گربه را از آغوشش انداخت. گربه وقتی سگ را دید، ترسید و به سمت سوار حمله کرد. اسب به خاطر خراش چنگال گربه ترسید و مرد را به زمین انداخت و او به死亡 نزدیک شد. این داستان را گفتم تا بدانی که همه چیز را باید حساب شده در نظر بگیری و بدان که نیروی ما در برابر قدرتهای بزرگ تاب مقاومت ندارد و کارهای ناگهانی که پلنگ به آن میپردازد، نیاز به غافلگیری دشمن دارد و نمیتوان بدون آمادگی و توجیه در چنین کارهایی دخالت کرد، همانند شتربان با شترش. شیر پرسید: آن داستان چگونه بود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.