باز گردیم از این حدیث دراز
قصهی شمسِ دین کنیم آغاز
چون غلوشان بر او ز حد بگذشت
دشمنیشان ز حد و عد بگذشت
شمس تبریز رفت سوی دمشق
تا شود پر، دمشق و شام ز عشق
وارهید از چنین خسان مرید
جان خود را ز مکرشان بخرید
پس خدا را گزارد شکر از جان
که رهید از گروه بیایمان
چون حزین شد ز هجر مولانا
گشت معرض ز جمله آن دانا
دوستی را از آن نفر ببرید
مرغ مهرش ز لانهشان بپرید
چونکه آن رایشان نیامد راست
عکس شد آنچه هر یکی میخواست
گفتهبودند اگر رود زینجا
مانَد آن شاه ما به ما تنها
همچو اول از او عطا ببریم
بیلب و کام قندهاش خوریم
بار دیگر ز پندهای خوشش
بجهیم از جهان و پنج و ششش
زین قفس باز همچو مرغ پریم
پردهها را به عون او بدریم
نشد این وان قدر که بود نماند
ز آنچه دل بافت تار و پود نماند
همه گویان به توبه گفته که وای
عفومان کن از این گناه خدای
قدر او از عمی ندانستیم
که بد آن پیشوا ندانستیم
طفل ره بودهایم خرده مگیر
یارب انداز در دل آن پیر
که کند جرمهای ما را او
عفو کلی کزین شدیم دو تو
قد ما بود الف کنون دال است
ناله و گریهمان بر این حال است
ساعة لایراکم عینی
دمع عینی یفور کالعین
انا جسم و انتم روحی
خذ یدی فی البحار یا نوحی
لامنی للکئیب غیرکم
کم یقاسی الفؤاد ضیرکم
صدکم قاتلی بلا سیف
کیف احنی انا بلاکیف
شجر العشق لامکان له
ثمر العشق لااوان له
یغ ت دی بثمره الارواح
لامساء لاکله و صباح
غیر حب الحبیب عندی شین
حیرتی فی هواه نعم الزین
وصلنا غیر قابل للبین
صدق قولی منزه عن مین
پارسی گو که جمله دریابند
گرچه زین غافلند و در خوابند
آن گروهی که بودشان غفلت
کرده بودند از سفه جرأت
پیش شیخ آمدند لابهکنان
که ببخشا مکن دگر هجران
توبهها میکنیم رحمت کن
گر دگر این کنیم نقمت کن
توبهی ما بکن ز لطف قبول
گرچه کردیم جرمها ز فضول
بارها گفته اینچنین به فغان
ماهها زین نسق به روز و شبان
شیخ شان چونکه دید از ایشان این
راهشان داد و رفت از او آن کین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.