گنجور

 
وحشی بافقی

امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست

عذری که او نخواست، تبسم ، نهفته خواست

من بندهٔ نگه که به سد شرح و بسط گفت

حرف عنایتی که تبسم، نگفته خواست

از نوک غمزه سفته شد و خوب سفته شد

درهای راز هم که نگاهش نسفته خواست

لطف آمد و تلافی سد ساله می‌کند

خشم ارچه کرد هر چه در این یک دو هفته خواست

بارد به وقت خود همه باران التفات

ابر عنایتی که ریاضی شکفته خواست

دل را نوید کاتش خوی تو پاک سوخت

خار و خسی کش از سر آن کوی رفته خواست

شکر خدا را که مرد به بیداری فراق

وحشی کسی که دیدهٔ بخت تو خفته خواست

 
 
 
شمارهٔ ۴۴ به خوانش محمدرضا خوشدل
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اشکالات خوانش

# سلام این غزل هم چندین ایراد در خوانش وارد است از جمله!: مصرع اول ناز به کسره باید باشد و ساکن خوانده می شود. بیت پنج مصرع دوم کلمه ریاضی بصورت درس ریاضی ادا می شود و منظور این نیست. بیت اگر مصرع اول مرد به معنی مردن و فوت است ولی مرد به فتحه و جنسیت را می گوید که احتمالا اشتباه است.!

فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم