گنجور

 
وحشی بافقی

گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله

ز بسکه بی تو خورم خون دل پیاله پیاله

خوش است بزمگه یار و نالهٔ نی مطرب

ز دست یار کشیدن میان لاله پیاله

صفای خاطر رندان ز چله خانه نیابی

به دیر رو که پر است از می دو ساله پیاله

بود علامت باران اشک خرمی ما

شبی که بادهٔ روشن مه است و هاله پیاله

اگر به چشم تو دعوی نکرد از سر مستی

چه شد که بر سر نرگس شکست ژاله پیاله

منه ز دست چو نرگس پیاله خاصه در این دم

که لاله می‌دهد و می‌خورد غزاله پیاله

چگونه توبه کند وحشی از پیاله کشیدن

که کرده‌اند به او در ازل حواله پیاله

 
 
 
شمارهٔ ۳۶۳ به خوانش محمدرضا خوشدل
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم