آتش به جگر زان رخ افروخته دارم
وین گریهٔ تلخ از جگر سوخته دارم
گفتی تو چه اندوختهای ز آتش دوری
این داغ که بر جان غم اندوخته دارم
انداختهام صید مراد از نظر خویش
یعنی صفت باز نظر دوخته دارم
در دام غمت تازه فتادم نگهم دار
من عادت مرغان نو آموخته دارم
وحشی به دل این آتش سوزنده چو فانوس
از پرتو آن شمع بر افروخته دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنجی که از جدایی و دوری معشوق به دل دارد، سخن میگوید. او به آتش درون خود اشاره میکند که ناشی از عشق و غم است و گریهاش نشانهای از سوختن دلش است. شاعر از داغی صحبت میکند که بر جانش نشسته و به دیگران میگوید که او به خاطر عشقش، همواره در جستجوی معشوق خود بوده است. او همچنین به تازگی گرفتار غم شده و میخواهد که کسی او را در این حالت رها نکند. در نهایت، شاعر به نور و امیدی که از عشق خود میگیرد، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: من از چهرهٔ درخشان و خشمگین او داغ در دل دارم و این اشکهای تلخی که میریزم حاصل سوختگی درونم است.
هوش مصنوعی: گفتی چه چیزی از دوری آتش ذخیره کردهای. من هم این درد سنگینی را که بر دل دارم، با خود دارم.
هوش مصنوعی: من آرزوهایم را از چشم خود دور نکردهام و به دقت به آنها توجه و نگاه میکنم.
هوش مصنوعی: در دام غمت تازه افتادهام، نگهامدار. من به گونهای یاد گرفتهام که مثل پرندگان تازهکار گرفتار میشوم.
هوش مصنوعی: دل من مانند آتش سوزانی میسوزد، و چون لامپ که از نور شمع روشن میشود، من نیز از این شعله به روشنی و زندگی ادامه میدهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.