گنجور

 
وحشی بافقی

قیمتِ اهلِ وفا یار ندانست دریغ

قدرِ یارانِ وفادار ندانست دریغ

درد محرومی دیدار مرا کشت افسوس

یار حالِ منِ بیمار ندانست دریغ

یارِ هر خار و خسی گشت درین گلشن حیف

قیمتِ آن گلِ رخسار ندانست دریغ

زارم انداخت ز پا خواریِ هجران هیهات

مُردم و حالِ مرا یار ندانست دریغ

وحشی آن عربده‌جو کُشت به خواری ما را

قدر عشّاقِ جگرخوار ندانست دریغ

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۲۵۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم