شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید
یکروزه مهر بین که به عشق و جنون کشید
آن آرزو که دوش نبودش اثر هنوز
بسیار زود بود به این عشق چون کشید
فرهاد وضع مجلس شیرین نظاره کرد
برجست و رخت خود به سوی بیستون کشید
خود را نهفته بود بر این آستانه عشق
بیرون دوید ناگه و مارا درون کشید
آن نم که بود قطره شد و قطره جوی آب
وز آب جو گذشت به توفان جنون کشید
زین می به جرعهٔ دگر از خود برون رویم
زین بادهای درد که از ما فزون کشید
وحشی به خود نکرد چنین خوار خویش را
گر خواریی کشید ز بخت زبون کشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساسات شدید و عاطفی خود نسبت به عشق و جنون سخن میگوید. او میگوید که ناگهان شوق و عشق در او شعلهور شده و آرزوهایی که قبلاً در او اثری نداشت، به سرعت به وجود آمدهاند. فرهاد که به زیبایی شیرین نگاه میکند، به سمت کوه بیستون میرود. شاعر خود را در آستانه عشق میبیند و ناگهان به شدت در این عشق غرق میشود. او از قطرهای که تبدیل به جوی آب میشود، سخن میگوید و به توفان جنون اشاره میکند. در پایان، شاعر به درد و رنجهایی که از عشق و سرنوشت متحمل شده اشاره میکند و خود را به خاطر این مشکلات خوار نمیبیند.
هوش مصنوعی: شوق و اشتیاقی در من ایجاد شد که عقل و فکر را از من بیرون کرد و در یک روز مهر و محبت را به وجودم آورد که مرا به عشق و جنون کشاند.
هوش مصنوعی: آرزوهایی که دیروز هیچ نشانی از آنها نبود هنوز خیلی زود است که به این عشق اشاره شود.
هوش مصنوعی: فرهاد به تماشا و زیباییهای مجلس شیرین خیره شد و سپس تصمیم گرفت که به سمت بیستون برود و لباس خود را آماده کرد.
هوش مصنوعی: عشق چنان قوی بود که کسی که در سکوت و در عزلت خود را پنهان کرده بود، ناگهان بیرون آمد و ما را نیز با خود به درون کشید.
هوش مصنوعی: آن چیزی که به شکل قطره بود، حالا تبدیل به جوی آبی شده است و این جریان آب به قدری قدرتمند شده که در برابر توفان جنون قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: از این شراب، با جرعهای دیگر از خودم بیرون میروم، از بادهای دردناکی که بیش از حد از ما برداشت کردهاند.
هوش مصنوعی: وحشی به خود اجازه نمیدهد که خود را خوار کند؛ اگر در زندگی خاری هم بدهد، ناشی از بدبختی و بخت بدش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
زلفت زبان طعنه به بخت نگون کشید
آهوی عقل را به کمند جنون کشید
نزدیک شد که مهر سرایت کند درو
چون می ز بس که خون دل گرمخون کشید
می با تو غیر خورد و ز بخت زبون مرا
[...]
از کشمکش کف تو می لالهگون کشید
دامن کشیدن تو ز دستم به خون کشید
پر منفعل دمید حبابم درین محیط
جیبم سری نداشت که باید برون کشید
بیش ازدمی به همت هستی نساخت صبح
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.