گنجور

 
وحشی بافقی

هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد

که باشم من که بار خاطر یاری ز من باشد

گذاریدم همانجایی که میرم بر مداریدم

نمی‌خواهم که بر دوش کسی باری ز من باشد

حلالی خواستم از جمله یاران قاتل من کو

که خواهم عذر او گر گاهش آزاری ز من باشد

ز اشک ناامیدی برد مژگان آب و می‌ترسم

که ناگه بر سر راه کسی خاری ز من باشد

به کویش گر ندارم صوت عشرت غم مخور وحشی

مرا این بس که آنجا نالهٔ زاری ز من باشد

 
 
 
انتشار کتاب «گنجور، قدرت بی‌نهایت کوچک‌ها» نوشتهٔ مهدی سلیمانیه
شمارهٔ ۱۳۰ به خوانش محمدرضا خوشدل
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم