گنجور

 
وحشی بافقی

عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد

سر زنجیر گیرد و ز در عقلم درون آرد

من و رد و قبول بزم سلطانی که دربانش

به سد خواری کند بیرون به سد عزت درون آرد

به جرم عشق دربند یکی سلطان بی رحمم

که هرکس آید از دیوان او فرمان خون آرد

سر خسرو ز گل گردد گران فرهاد را نازم

که گلگون را به گردن گیرد و از بیستون آرد

کمند جذبهٔ معشوق اگر در جان نیاویزد

کسی پروانه را در آتش سوزنده چون آرد

برو فارغ نشین وحشی که نخل آرزومندی

نیارد بار اگر هم آورد بار زبون آرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شمارهٔ ۱۱۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیرخسرو دهلوی

اگر آن جادوی خونخواره نرگس در فسون آرد

با آسوده را کز دست بیخوابی زبون آرد

مرا باری برآمد جان ازین جان درون مانده

کسی باشد که دل بشکافد و او را برون آرد

گله از باد می کردم که نارد زو به جز گردی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه