گنجور

 
واعظ قزوینی

بفرمان «عباس ثانی » شهی

که باشد درش، قبله گاه سپهر

ز لشکر کشان در رکابش، یکی

شهنشاه انجم سپاه سپهر

ز توفیق حق خیمه یی شد تمام

که شد ثانی بارگاه سپهر

دو چشم است حیران نظاره اش

دو آیینه مهر و ماه سپهر

به پیش شکوهش، ز خجلت شده است

بلندی نهان در پناه سپهر

شکوهش نمی آورد، سر فرو

بهمدوشی بارگاه سپهر

نه مهر است کز دیدن رفعتش

فتد هرشب از سرکلاه سپهر

خرد گفت از بهر تاریخ آن

بگو:«ثانی بارگاه سپهر»!