گنجور

 
طغرای مشهدی

ناصح از پند تو بیزارم، چه می گویی مرا

می کند حرف تو آزارم، چه می گویی مرا

گفتی از دست محبت می شود حالت خراب

من خراب از دست این کارم، چه می گویی مرا

می کنی عیبم که پیشت سبحه و سجاده نیست

از پی ناقوس و زنارم، چه می گویی مرا

چند گویی هر نفس بر گرد خال او مگرد

تا بود آن نقطه، پرگارم، چه می گویی مرا