گنجور

 
 
 
نظیری نیشابوری

صبح چو دم برآورد همرهی صبا کنم

در خم زلف او روم عقده به عقده واکنم

دل ز گشاد ابرویش رفته به چاه غبغبش

چنگ به چین زلف او گر نزنم خطا کنم

کی شود این کمان به زه؟ ره گر هست بر گره

[...]

وفایی شوشتری

ابوتراب و بوالحسن الا، منش ندا کنم

ز تهمت نصیری اش به این و آن رها کنم

علی علی جدا کنم، خدا خدا، جدا کنم

به خود ببندم احولی که او ز خود رضا کنم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه