زلفی که بر زبان و دل شانه بگذرد
ماند به آن شبی که به افسانه بگذرد
دل صبح خیز مشق بر آتش دویدن است
دارم امید آنکه ز پروانه بگذرد
در بزم وصل، تشنه لبان را خمار هجر
چندان امان نداد که پیمانه بگذرد
غیر از دلم که خانه بدوش تجرد است
جغدی ندیده ام که ز ویرانه بگذرد
در زلف او دلم سر و برگ جدل نداشت
استاد یک کنار که تا شانه بگذرد
از اتحاد، در دل ما می کند خطور
حرفی اگر به خاطر جانانه بگذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.