گنجور

 
طغرای مشهدی

ز رخ، چشم تو مستی در بهشت افتاده را ماند

ز لب، خال تو جامی سر به کوثر داده را ماند

دلم از یاد چشم او بود مانند نرگسدان

سرم از فکر لعل او، کدوی باده را ماند

دمی کز هر طرف گردد پریشان سنبل زلفش

ز رعنایی، تذرو بال و پر بگشاده را ماند