گنجور

 
طغرای مشهدی

ماییم و دیدن گل روی تو ساقیا

دلبستگی به سنبل موی تو ساقیا

از آب حسن، موج به خورشید می زند

جامی که خاک خورده ز کوی تو ساقیا

بی استخاره خرد و بی صلاح هوش

دادیم دل به روی نکوی تو ساقیا

هرگز دلم به چشمه کوثر نمی کشد

تا آب خورده ام ز سبوی تو ساقیا

ما را کند هدایت رجعت به اصل خود

برگشتن پیاله به سوی تو ساقیا

طغرا اگر نهد ز جهان، مست پا به حشر

خواهد نجات یافت به روی تو ساقیا