گنجور

 
طغرای مشهدی

دیدم به جانبش، ز حیا روی خود گرفت

راه نگه به نرگس جادوی خود گرفت

سررشته دار شغل پریشانی ام شمرد

دست مرا چو در خم گیسوی خود گرفت

داغم ز بخت آینه، کان شوخ کینه جو

از روی مهر، بر سر زانوی خود گرفت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode