×
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۱۳ - رباعی
آنم که پدید گشتم از قدرتِ تو
پرورده شدم به ناز در نعمت تو
صد سال به امتحان گنه خواهم کرد
یا جرم من است بیش یا رحمت تو

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۱۴ - رباعی
تا کی بود این جور و جفا کردن تو
بیهوده دل خلایق آزردن تو
تیغی است به دست اهل دل خون آلود
گر در تو رسد خون تو در گردن تو

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۱۵ - رباعی
گل را دیدم نشسته بر تخت شهی
گفتا بشنو راستی از مرد رهی
من طفلم و بی گنه مرا میسوزند
ای وای به تو که پیری و پر گنهی

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۱۶ - رباعی
گل گفت اگر دستگهی داشتمی
بگریختمی اگر رهی داشتمی
با بی گنهی مرا چنین میسوزند
ای وای به من گر گنهی داشتمی

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۱۷ - رباعی
کم گوی به جز مصلحت خویش مگوی
چیزی که نپرسند تو خود پیش مگوی
گوشِ تو دو دادند و زبانِ تو یکی
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۱۸ - در اصل از آن عبدالمجید تبریزی شاعر پیشکسوت حافظ
اگر ز کوی تو بویی به من رساند باد
به مژده جان و جهان را به باد خواهم داد
اگر چه گرد برانگیختی ز هستی من
غباری از من خاکی به دامنت مرساد
چه در به روی من ای نور دیده در بستی
[...]
