گنجور

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۴ - داستان خرس و بوزنه و درخت انجیر

 

کنون که خور به ترازو رسید و آمد تیر

شدند راست شب و روز چون ترازو و تیر

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۴ - داستان خرس و بوزنه و درخت انجیر

 

روزگار عصیر انگورست

خم ازو مست و خیک، مخمورست

خیز تا سوی باغ بشتابیم

کز می و میوه اندرو سورست

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۴ - داستان خرس و بوزنه و درخت انجیر

 

نیکویی کن چون که ترا دسترس است

کاین عالم یادگار بسیار کس است

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۴ - داستان خرس و بوزنه و درخت انجیر

 

هل الدهر یوما بلیلی یجود

و ایامنا باللوی هل تعود

الا قل لکسان وادی الحبیب

هنیئا لکم فی الجنان الخلود

افیضوا علینا من الما فیضا

[...]

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۴ - داستان خرس و بوزنه و درخت انجیر

 

گرد آمده بودیم چو پروین یکچند

ایمن شده از فراق و از بیم گزند

مانا که نبودیم به وصلش خرسند

کایزد چو بنات نعشمان بپراکند

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۴ - داستان خرس و بوزنه و درخت انجیر

 

حسد آنجا که آتش افزود

خرمن عقل و عافیت سوزد

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۶ - داستان شاهزاده و گرمابه بان و زن

 

در گریه و باد سرد من کوش

کاین آب و هوات می بسازد

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۶ - داستان شاهزاده و گرمابه بان و زن

 

عرس تعرس عندها الاقبال

و تنال فی جنباتها الامال

بدر یزف الیه وسط سمائه

شمس علیها بهجه و جمال

سعدان ضمهما نعیم دائم

[...]

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۶ - داستان شاهزاده و گرمابه بان و زن

 

دل گفت که هان چگونه ای ای کافر

هین یافتی ای حرام روزی در بر؟

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۶ - داستان شاهزاده و گرمابه بان و زن

 

باز باد اندر فتاد این سراسقنقوز را

پاره بتوان کرد گویی بر سر او گوز را

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۶ - داستان شاهزاده و گرمابه بان و زن

 

دل با غم تو گر بچخد زیر آید

زیرا چو تو دلبر به کفش دیر آید

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۶ - داستان شاهزاده و گرمابه بان و زن

 

هر آن کو کند کار ناکردنی

غمی بایدش خورد ناخوردنی

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

نگاری کز دو رخسارش همی شمس و قمر خیزد

بهاری کز دو گلزارش همی شهد و شکر خیزد

خروش از شهر بنشاند هر آنگاهی که بنشیند

هزار آتش برانگیزد هر آن وقتی که برخیزد

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

از کوی بلا، پای نگهدار ای دل

گر جان خواهی، جای نگه دار ای دل

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

توبه زهاد بباید شکست

پردهٔ عشاق بباید درید

هرچه نه جانست بباید فروخت

مهر چنان روی بباید خرید

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

هر که‌را عشق اختیار کند

بی‌قراری بر او قرار کند

نه عجب گر ز شعبدهٔ هَوَست

چشمم از آرزو چهار کند

انتظارم مده که آتش و آب

[...]

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

از دوست به هر زخمی افگار نباید شد

وز یار به هر جوری بیزار نباید شد

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

دارم سخنان تازه و زر کهن

آخر به کف آرمت به زر یا به سخن

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

روزگاری‌ست این که دیناری

ارزد آن کس که یک درم دارد

زر ندارد بنفشه چون نرگس

قامتش زان همیشه خم دارد

ظهیری سمرقندی
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۵