گنجور

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۴۹ - داستان شاه کشمیر و دخترش و پری و چهار برادر زیرک

 

ایزد ز زبان چو دید نقصان بدن

کردش چو پدید شد به زندان دهن

نقصان بدن اگر نخواهی مشکن

زندان خداوند به بیهوده سخن

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۴۹ - داستان شاه کشمیر و دخترش و پری و چهار برادر زیرک

 

در دست دل از دست دلم گشته اسیر

چونین که منم اسیر دل باد دلم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۰ - داستان روباه و کفشگر و اهل شارستان

 

به هر حال هر بنده را شکر به

که بسیار بد باشد از بد بتر

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۰ - داستان روباه و کفشگر و اهل شارستان

 

چون کارد به جان رسید بگشادم راز

باری نشوم به خون خویشم انباز

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۰ - داستان روباه و کفشگر و اهل شارستان

 

جزای نکویی بود هم نکو

چنان چون جزای بدی هم بدی

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۱ - داستان شاه کشمیر و پسر وزیرش

 

الناس مالم یروک اشباه

و الدهر لفظ و انت معناه

و الجود عین و انت ناظرها

و الناس باع و فیک یمناه

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۱ - داستان شاه کشمیر و پسر وزیرش

 

قضی الله امرا و جف القلم

و فیما قضی ربنا ما ظلم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۱ - داستان شاه کشمیر و پسر وزیرش

 

به چیزی که آید کسی را زمان

به نزد دلش تیر گردد کمان

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۲ - داستان هدهد و پارسا مرد

 

نیکخواهان دهند پند و لیک

نیکبختان بوند پند پذیر

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۳ - کلمات که بر دیوار کاخ افریدون نبشته است

 

از دوست به هر زخمی افگار نباید شد

ور یاد به هر جوری بیزار نباید شد

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۳ - کلمات که بر دیوار کاخ افریدون نبشته است

 

لا تبخلن بما ملکت و لا تکن

ما ساعد الامکان غیر جواد

فالجود یجبر کل نقص فاحش

و البخل یسترکل فضل باد

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۳ - کلمات که بر دیوار کاخ افریدون نبشته است

 

این جهان کشتزار آخرت است

هر چه کاری برش همان دروی

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۳ - کلمات که بر دیوار کاخ افریدون نبشته است

 

رفتند یکان یکان فراز آمدگان

کس می ندهد نشان باز آمدگان

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۴ - خاتمت کتاب

 

اگر روز من بر ندارد شتاب

ور اختر سر اندر نیارد به خواب

به گیتی نمایم یکی مهر چهر

کز اندازه او کم آید سپهر

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۴ - خاتمت کتاب

 

اطلعت شمس العدل فیها بعدما

اطفی سراج العدل ظلم ولاتها

امرت آیات الهدی فیها وقد

کاد الدجی یمحوا سنا آیاتها

هی سنه محموده احییتها

[...]

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۴ - خاتمت کتاب

 

گر عنایت کند، نگهدارد

تن پشه ز خطفه خطاف

ور حمایت کند، بگرداند

تف خورشید از تن خشاف

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۴ - خاتمت کتاب

 

اکنون که در دیار تو ای پادشاه دهر

الظلم قد تواری و العدل قد کشف

عقرب سنان بیفکند و خارپشت تیر

ماهی زره نپوشد و بر گستوان کشف

ظهیری سمرقندی
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵