رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۴۵ - بهار شادی
سوی بستان شد ز نو وزان باد بهاری
بلبل با گل کرده تازه پیمان عشق و یاری
چمن ز گل خبر دهد از جمال نکویان
صبا ز دل برد محن با نسیم بهاری
شکوفه رخسار نکو آراید بنفشه از طره گره بگشاید
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۴۶ - دیدی که رسوا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی، بر زلف او عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۴۸ - هستی
هستی ندارد بها بی عشق و مستی، مستی بود کار ما در بزم هستی
در میخانه عاشقی ساغرپرستم، ساقی چون تو شوی، خوشا ساغرپرستی
باز آی گل خندان از در مجلس، به دستی قدح، مینا به دستی
دارم غمی و دردی، رخسار زردی، خوش تر بود درد عشق از تندرستی
جانا با غم تو شادم، شادم که جان در پایت دادم
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۴۹ - آرزو گم کرده
نه همزبانی، نه همنوایی تا به او بگویم ز عشقت حکایتی
نه مهربانی، نه چاره سازی، تا کنم از سوز پنهان شکایتی
نوای منی، بی نوای توام
بلای منی، مبتلای توام
شور و مستی، تویی تویی
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۵۰ - داغ جدایی
ساقیا امشب کجایی
تا ز خود یابم رهایی
بی تو از داغ جدایی
سوختم آتش گرفتم
تا گذشتی دامن افشان
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۵۱ - ای غم چه خواهی
از دیده بارم وز دل برآرم بی روی ماهی اشکی و آهی
دیگر ز جانم ای غم چه خواهی؟
از داغ هجران چون اشک لرزان افتاده ام من بر خاک راهی
دیگر ز جانم ای غم چه خواهی؟
او رفت و با او، رفت آرزوها
[...]