گنجور

شمس مغربی » غزلیات از منبعی دیگر » شمارهٔ ۱

 

زآسمان غیبت اول ایزدا خوانم فرست

پس برای خوردن خوان تو مهمانم فرست

از برای شکر نعمتهای بی پایان تو

نعمت بی منتها و حد و پایانم فرست

چون تنم پیدا و جانم هست پنهان دایما

[...]

شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات از منبعی دیگر » شمارهٔ ۲

 

چو بحرنامتناهی ست دایما امواج

حجاب وحدت ریاست کثرت امواج

جهان و هر چه درو هست جنبش دریاست

ز قعر بحر به ساحل همی کند اخراج

دلم که ساحل دریای بی نهایت اوست

[...]

شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات از منبعی دیگر » شمارهٔ ۳

 

می نماید هر زمان روی از پریرویی دگر

تا کشد هر دم گریبان من از سویی دگر

دل نخواهم بردن از دستش که آن جان جهان

دل همی جوید ز من هر دم به دلجویی دگر

چون تواند دم ز آزادی زدن آن کس که باد

[...]

شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات از منبعی دیگر » شمارهٔ ۴

 

چه مهرست آن نمی دانم که عالم هست ذراتش

چه چهرست آن نمی دانم که آدم هست مرآتس

گهی نفیم کند کلی زمانی سازدم مثبت

منم سرگشته و حیران میان نفی و اثباتش

اگر او شمع می باشد منش پروانه می گردم

[...]

شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات از منبعی دیگر » شمارهٔ ۵

 

گنجهای بی نهایت یافتم در کنج جان

کنج جان را بین که چون شد کان گنج بیکران

جان من از عالم نام و نشان آمد برون

بی نشان شد تا در آمد در جهان بی نشان

تا که آمد در خراب آباد دل گنجی پدید

[...]

شمس مغربی
 

شمس مغربی » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱

 

رفتم به خرابات مغان سر بنهم

من در قدم پیر مغان سر بنهم

شمس مغربی
 

شمس مغربی » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲

 

چند در طلب پیر مغان می کوشم

تا در کف او جام پیاپی نوشم

شمس مغربی
 

شمس مغربی » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۳

 

چون بخورم باده شوم مست ازو

نیست شوم باز شوم هست از او

شمس مغربی
 

شمس مغربی » فهلویات » شمارهٔ ۱

 

دل بچهنام آذر سوتمی ناد

چشم یان اج دو گیتی دوتمی ناد

لاوه چهنام یر بیباره ببرد

برآن چه و سالها اند و تمی ناد

شمس مغربی
 

شمس مغربی » فهلویات » شمارهٔ ۲

 

ار به دریا رسم دریا ته وینم

ور به صحرا رسم صحرا ته وینم

به جز ته هیچ کیجی نی به گیتی

اژ آن هر یا رسم هر یا ته وینم

شمس مغربی
 

شمس مغربی » فهلویات » شمارهٔ ۳

 

سحرگاهان که دیلم تاوه گیری

از آهم هفت چرخ آلاوه گیری

چدیلم آذرین آهی ورایی

که روج اج تاوه دیلم تاوه گیری

شمس مغربی
 

شمس مغربی » فهلویات » شمارهٔ ۴

 

سحرگاهان که چشمم آوه گیری

کهان اج آو چشمم لاوه گیری

انان خوناوه اج چشمان بوارم

که گیتی سر به سر خوناوه گیری

شمس مغربی
 

شمس مغربی » فهلویات » شمارهٔ ۵

 

انک وی ساوسامان اژین انژ

انک وی دیل و وی بانی اژین انژ

انک بش ناد وارو دی شود رو

میشه بتگشته لاواقی اژین انژ

شمس مغربی
 

شمس مغربی » فهلویات » شمارهٔ ۶

 

دیله اویان چو من سامانه بکرت

چو من بوم و بر و دامانه بکرت

به جز اویان نوینم بین بر و بوم

بر و بومم همه اویانه بکرت

شمس مغربی
 

شمس مغربی » فهلویات » شمارهٔ ۷

 

خور او زردی شیرین بی کوش و هیر

دام انداتمی اج رای نجیر

ناگهان هاکتم بدان چویان

دام و نجیر و هیرم بشود اج ویر

شمس مغربی
 

شمس مغربی » فهلویات » شمارهٔ ۸

 

هر چه اویان واته دیله به شنیر

دیله واته چو اویان نشر اژ ویر

نبر گیتی که دیلم نویوان بر

نویرانی متا گیتی برو پیر

شمس مغربی
 

شمس مغربی » فهلویات » شمارهٔ ۹

 

نه امرو بر به گیتی و نه مشکیر

نه کوه و کوشن بر نه گشته و هیر

کمن بج ناد کوشن تومه بند است

کمن بج گیل کوهان کرده نجیر

شمس مغربی
 

شمس مغربی » فهلویات » شمارهٔ ۱۰

 

اونا در کوی آی اج خویشه بورز

ورنه ژین فکر و ژین اندیشه بورز

نادم اهنام داری کیشه داری

از آن کیشر کوی این کیشه بورز

شمس مغربی
 

شمس مغربی » فهلویات » شمارهٔ ۱۱

 

اویان به دیله وات اج خویشه بورز

ها پی او کی کهان و پیشه بورز

او چهنام داری کیشه ورزی

اجین آئین وانیز کیشه بورز

شمس مغربی
 

شمس مغربی » فهلویات » شمارهٔ ۱۲

 

نه گیتی بد هنوز نه کوشن و دشت

کما چهنام داری کومه می کشت

توم چهنام اما آورده بین بوم

اما رنک اج دل و والالوان رست

شمس مغربی
 
 
۱
۲