گنجور

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

گر من نظری بسنگ بر بگمارم

از سنگ دلی سوخته بیرون آرم

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل پنجم

 

آن بلبل محبوس که نامش جان است

دستش بشکستن قفص می نرسد

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل پنجم

 

کرته و اکیری ای رو سام او سر

انند مویم که کیر و لام او سر

ارتم اج ور برانی ور ببسرم

میان اهنامه داران خام اوسر

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل هشتم

 

عشق آمد و جان من فراجانان داد

معشوقه ز جان خویش ما راجان داد

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل یازدهم

 

بگذاشته‌ام مصلحت خویش بدو

گر بکشد و گر زنده کند او داند

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نوزدهم

 

زان روی کنون آینه روی توم

از دیده تو بر وی تو مینگرم

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل چهارم

 

گرچه بسر کوی تو بر نگذشتم

هرگز ز سر کوی تو در نگذشتم

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » رسالهٔ عشق و عقل (معیار الصدق فی مصداق العشق) » بخش ۶ - فصل

 

فراز کنگرهٔ کبریاش بازانند

فرشته صید و پیمبر شکار وسبحان گیر

نجم‌الدین رازی
 
 
sunny dark_mode