گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۶۳

 

تا ظن نبری که من کمت می‌بینم

بی‌زحمت دیده هر دمت می‌بینم

ممکن نبود که شرح آن نتوان داد

آن شادی‌ها که از غمت می‌بینم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۶۴

 

تا ظن نبری که من دوی می بینم

هر لحظه فتوحی به نوی می بینم

جان و دل من جمله بُوی می دانم

چشم و سر من جمله بُوی می بینم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۶۵

 

گر بنوازی بندهٔ مقبول توَم

گر ننوازی چاکر معزول توَم

با ردّ و قبول تو مرا کاری نیست

زیرا که به هر دو کار مشغول توَم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۶۶

 

نه ما به سر رشته شدن بتوانیم

نه رشته به دیگری سپردن دانیم

هر یک به بهانه ای فرو می مانیم

قصه چه کنم که جمله سرگردانیم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۶۷

 

در می نگرم زنیک و بد هیچ نیم

وز جملهٔ این داد و ستد هیچ نیم

با من چو تو باشی همه خود می باشم

ورنه من بیچاره به خود هیچ نیم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۶۸

 

بر سینه زنان از هوس و جامه دران

چون شیفتگان جامه به هر جا مدران

رخساره به خون دیده می شوی ولیک

مگذار که آلوده شود جامه در آن

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۶۹

 

سهل است مرا بر سر خنجر بودن

در پای مراد خویش بی سر بودن

تو آمده ای که ملحدی را بکشی

غازی چو تویی رواست کافر بودن

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۷۰

 

ای دل به در دوست تولّا می کن

از دور به درگهش تمنّا می کن

نومید مشو از در او باز نگرد

در می زن و سر نیز تقاضا می کن

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۷۱

 

ای وصل تو مایهٔ تن آسانی من

وی هجر تو غایت پریشانی من

من خود بروم ولیک هرگز نرود

از خاک درت نشان پیشانی من

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۷۲

 

دل مغز حقیقت است و تن پوست، ببین

در کسوت پوست جلوهٔ دوست ببین

هر چیز که آن نشان هستی دارد

یا پرتو روی اوست یا اوست، ببین

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۷۳

 

ای زندگی من و توانم همه تو

جانی و دلی ای دل و جانم همه تو

تو هستی من شدی از آنی همه من

من نیست شدم در تو از آنم همه تو

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۷۴

 

هر چند که در خورد توام می دانی

خون مژه پرورد توام می دانی

دلسوختهٔ عشق توام می بینی

ماتم زدهٔ درد توام می دانی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۷۵

 

با دل گفتم چو از مطر شاد نیی

وز بند زمانه یک دم آزاد نیی

در تجربه های دهر استادانند

شاگردی کن کنون که استاد نیی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۷۶

 

در بندگیت عار بود آزادی

شاگردی عشق تو به از استادی

با درد تو خود چه قدر دارد درمان

آنجا که غمت بود چه باشد شادی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۷۷

 

نقّاش رخت اگر نه یزدان بودی

استاد تو در نقش تو حیران بودی

گر داغ تو ای دوست نه بر جان بودی

در عشق تو جان سپردن آسان بودی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۷۸

 

آنی که سهیلی به یمن می بخشی

یا تازه گلی را به چمن می بخشی

گفتم که تو را جان بدهم؟ گفتا نه

جان تو منم مرا به من می بخشی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۷۹

 

گر یک نفس از نیستی آگاه شوی

بر هستی خود [به] نیستی شاه شوی

تو حاضر غایبی از آن بی خبری

گر غایب حاضر شوی آگاه شوی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۸۰

 

بس کز تو دوم در به در و کوی به کوی

تاریک شدم چون شب و باریک چو موی

فی الجمله به هر صفت که خواهی می دار

کان پشت ندارم که بگردانم روی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۸۱

 

مجروحان را دوا و مرهم تو دهی

محرومان را ملک مسلّم تو دهی

از تو کششی هست یقین می دانم

تقصیر زکوشش است آن هم تو دهی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۸۲

 

انصاف بده «اوحد» اگر مرد رهی

تا کی باشی حریص را همچو رهی

خاک در بی نیاز اگر دریابی

بر تارک آرزو بنه تا برهی

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۸۵
۸۶
۸۷
۸۸
sunny dark_mode