گنجور

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۴

 

چو نبود شاه را عز و سیاست

کشد از دست گستاخان ذلیلی

چو ریزد شیر را دندان و ناخن

خورد از روبهان لنگ سیلی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۱۱

 

به سیم و زر جوانمردی توان کرد

خوش آن کس کو جوانمردی به جان کرد

به جان چون احتیاج یار بشناخت

حیات خود فدای جان او ساخت

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۱۲

 

کف صاحب کرم چون بی درم ماند

ز ناداری شمر گر در ببندد

ولی در بستن مدخل چنان است

که همیان درم را سر ببندد

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۷

 

دلا گر آیدت روزی غمی پیش

چو یاری باشدت غمخوار غم نیست

برای روز محنت یار باید

وگرنه روز راحت یار کم نیست

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۳۴

 

نه منصف باشد آن طامع که کامی

چو یابی از خدای انباز گردد

وگر در راه ناکامی نهی گام

هم از گام نخستین باز گردد

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۳۶

 

چو رشته آلت من سخت سست است

به مالش یاریی ده ای نکو زن

نمالی تا سر رشته به انگشت

نیارد رفت در سوفار سوزن

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۸

 

چه شعر است این که چون نامش ز دانا

بپرسی بر زبانش هرزه آید

و گر بر شربت بیمار خوانی

تب محرق رود تب لرزه آید

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۳ - دقیقی

 

من اینجا دیر ماندم خوار گشتم

عزیز از ماندن دایم شود خوار

چو آب اندر شمر بسیار ماند

عفونت گیرد از آرام بسیار

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۵ - عنصری

 

تو آن شاهی که اندر شرق و در غرب

جهود و گبر و ترسا و مسلمان

همی گویند در تسبیح و تهلیل

که یارب عاقبت محمود گردان

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۴

 

به دشمن دوست شو زانسان که هرگز

به تیغ دشمنی نخراشدت پوست

مکن با دوست چندان دشمنی ساز

که بر رغم تو با دشمن شود دوست

جامی
 
 
۱
۶
۷
۸
sunny dark_mode