گنجور

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

خوش رست چمن رشته خارا برچین

خوش یافت بهار پر ز دیبا برچین

بلبل به خراش سینه آوا بشکست

از سایه گل خرده مینا برچین

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

فکری کنم و دهم سرانجام سخن

شاداب کنم به مدح تو کام سخن

فرمان تو زنده کرد اگر نام مرا

من زنده کنم به نام تو نام سخن

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

شب تا سحرم فسانه خوان غم او

خوابم نبرد ز داستان غم او

تا بار امانتش به خائن ندهم

صد جای نشسته پاسبان غم او

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

ای فیض سپهر و نور اختر با تو

حسن صدف چهار گوهر با تو

فوق فلک و تحت سما در خور کیست

زیبنده تخت و فر افسر با تو

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

دل جز ز دو زلف پرخم و پیچ مجو

از عشق نشان به قرعه و زیج مجو

بنشین و نگاه کن که آسیمه دلست

هرکس که چو روین است ازو هیچ مجو

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

آویز به طره از خم و پیچ مگو

زان مصحف چهره گوی از زیج مگو

او تو شده است کار خود می سازد

تو هیچ نیی هیچ مجو هیچ مگو

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

ذوق آمده رخت خوش دلی بر در نه

بنما در ناب و داغ بر کوثر نه

زان خنده شیرین و لب گلناری

لخت جگری بخای و بر اخگر نه

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

هرچند که جور بی محابا داری

کس رنجه نمی شود چه پروا داری

صد حور و پری اگر رسد ننشیند

بر گوشه خاطری که تو جا داری

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

بدگوییی خود کنم مگر یار شوی

بستانمت از تو تا وفادار شوی

یک رنگان را ظریف طبعان نخرند

رنگی دگر آیم که خریدار شوی

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

گر در شب تیره تابیم نور شوی

ور در دم مردن آییم سور شوی

از دیده من اگر ببینی رخ خویش

ترسم که به حسن خویش مغرور شوی

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

ای دل ز سفر تحفه چه سوز آوردی

وز عشق چه حرف دلفروز آوردی

تا ذروه وصل صد مقامست بگو

با دوست کجا شبی به روز آوردی؟

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

تا نگذری از قشر منقا نشوی

تا رو نکنی به اصل بینا نشوی

تا در نزنی چنگ به هر چیز که هست

شیرازه جزو در کل اجزا نشوی

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

تا کی همه کوکنار آخر گزکی

شیرین تر ازین بسست شیرین ترکی

زین سفره عیش چند بی میل خوریم

گر نیست کباب پخته گرد نمکی

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

یک دم دل شاد را به صد دم ندهی

واندم به دم عیسی مریم ندهی

مرغان ضمیر از صفا رام شوند

جمع آی که از تفرقه شان رم ندهی

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

از ابر به کشتزار بایسته تری

وز باد به نوبهار شایسته تری

هر شام من از فراق تو خسته ترم

هر صبح تو از زحمت من رسته تری

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

چندان که به حکمت گروی دورتری

تا می شمری نجوم بی نورتری

آن کور که تو راه ازو می پرسی

او می داند که تو ازو کورتری

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

هر سو به تن از زخم مهی کاسته‌ای

یا صفحهٔ گل از رقم آراسته‌ای

چون شعلهٔ آتشین که از خوردنِ چوب

سرکش‌تر و خانه‌سوزتر خاسته‌ای

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

ای از تو صور نگار هرجا کوری

زیب از تو دهد به عاریت هر عوری

هرکس مثلی به عقل خود می آرد

نوروز و دهست و روستایی سوری

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

هان بلبل هان صفیر محکم ندهی

تا طوطی غنچه نشکفد دم ندهی

از غیب به باغ طایران آمده اند

خامش که ز شاخسارشان رم ندهی

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

خوش بوست بس این زلف دو تا بر که زدی؟

بوی تو نمی دهد چرا؟ بر که زدی؟

این معنی تازه از چه کس دزدیدی؟

این شعر تو نیست، از کجا؟ بر که زدی؟

نظیری نیشابوری
 
 
۱
۵
۶
۷
sunny dark_mode