گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹۳

 

صید از حرم کشد، خم جعد بلند تو

فریاد از تطاول مشکین کمند تو

شد رشک طور از آمدنت کوی عاشقان

بنشین، که باد خردهٔ جان ها سپند تو

مشکل شده ست کار دل از عشق و خوش دلم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹۴

 

ز تکبیر فنا، حاضر نشد وقت نماز تو

به شور حشر، میدان می دهد خواب دراز تو

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹۵

 

دارم دلی دو نیم، ز تیغ زبان تو

زخمم، نمک چش لب شکرفشان تو

جان رفت از میان و به کین بسته ای کمر

نتوان برید، الفت تیغ از میان تو

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹۶

 

صفای وقت، ز دل های بی غبار بجو

طراوت از نفس پاک نوبهار بجو

شکسته حال و پریشان دل و سیه بختم

مرا به حلقهٔ آن زلف تابدار بجو

کنار جدول و جو، جای تشنه کامان است

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹۷

 

عریان ز صافی طینتی، از پردهٔ نیرنگ شو

چون آب در باغ جهان، با خار وگل همرنگ شو

بشکن به دل تا می توان، نیش زبان دشمنان

با این سبک مغزان که گفت ای خیره سر همسنگ شو؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹۸

 

ای تهیدست، به امّید و امل غره مشو

مزرعی را که نکشتی، نتوان کرد درو

من تنک مایه ام و پیر مغان مستغنی

وای اگر خرقهٔ سالوس نگیرد به گرو

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۰

 

افسرده ایم، جام می خوشگوار کو؟

تنها نشسته ایم به گلشن، هزار کو؟

چون غنچه، تا فشردهٔ دل در قدح کند

خونین دلیم، ساقی گلگون عذار کو؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۱

 

سوخته جان دلم یکی، سنبل مشک فام، دو

سختی کار عشق بین، صید یکی و دام دو

خونی دین و دل بود، غمزه در ابروان تو

معجز حسن را نگر، تیغ یکی، نیام، دو

ساقی غم، به دیده ام، خون دل این قدر مکن

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۲

 

خوش آنکه پیماید قدح، چشم جفا پیمان تو

از خویش بستاند مرا، گیرایی مژگان تو

صبر گران تمکین من، کوه است و می بازد کمر

چون بگذرد دامن کشان، سرو سبک جولان تو

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۳

 

به عاشقی، شده ام شهرهٔ جهان از تو

ز سادگی، غم دل می کنم نهان از تو

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۴

 

چون لب نایی و نی، پرده سرایان من و تو

سر افسانه گشاییم، به دستان من و تو

خرّم آن ساعت و آن روز، که چون بلبل و گل

بنشینیم به گلگشت گلستان من و تو

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۵

 

طرف نقاب اگر کشی، از رخ نازنین فرو

دل ز تپیدن آورد، خانهٔ عقل و دین فرو

پت ز سرمه چشم تو، طرح فرنگ تازهای

یا شده این غزال را، پای به مشک چین فرو؟

هشته سمن عذار من، طرّهٔ یاسمین فرو

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۶

 

مستی فزوده است تو را، در بر آینه

عکس لبت شراب بود، ساغر آینه

حیرت به جاست، پیش تو گر رفته ام ز خویش

مانده ست یادگار، ز اسکندر آینه

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۷

 

دل از وفا به خاطر جانان گران شده

سود محبت است که ما را زیان شده

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۸

 

ای خدا، یار مرا میل خریدارش ده

ور بگیرد کم ما، عاشق بسیارش ده

دل ما را هدف غمزهٔ خونخوارش کن

رگ جان را به کف ناز جفاکارش ده

درد محرومی عاشق نه همین در هجر است

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۹

 

ای دل به زیر خاک تپیدن چه فایده؟

بعد از هلاک، سینه دریدن چه فایده؟

ما را که نوبهار به افسردگی گذشت

ای سبزه، از مزار دمیدن چه فایده؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۰

 

دردت به دوای دل بی تاب رسیده

از غیب، رسولیست، به اصحاب رسیده

چون نی به خروش از نفس سینه خراشم

تاری ست تن من که به مضراب رسیده

دارد دلم از گریهٔ مستانه، طرب ها

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۱

 

تا شانه خشک دستم، بی زلف یار مانده

کارم زدست رفته ، دستم ز کار مانده

صبح جوانی ما، بگذشت و شام پیریست

ازکف شراب رفته، در سر خمار مانده

چون شمع آتشین دل، خود را چرا نسوزم؟

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۲

 

مکن ای بلبل آزرده دل، از خار گله

گله از هر چه نمایی، بود از یار گله

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۳

 

صبح است و عزم کوی خرابات کرده‌ای

ای پیر خانقاه، کرامات کرده‌ای

گر، دیده‌ات به ساقی و رویت به ساغر است

ایمن نشین، که پشت به آفات کرده‌ای

حزین لاهیجی
 
 
۱
۵۹
۶۰
۶۱
۶۲
۶۳
sunny dark_mode