گنجور

 
۱
۴
۵
۶
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۰۱

 

زلف سیهت که مشک را زو گله هاست

از تاب و شکن سلسله در سلسله هاست

آسایش صد هزار دلهاست ولیک

ما را دل از او آبله در آبله هاست

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۰۲

 

ای از غم دلبری که بیدادم ازوست

ویرانی این سینهٔ آبادم ازوست

در غصّهٔ هجران دل ناشادم ازوست

فریاد مرا از آنک فریادم ازوست

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۰۳

 

سیلاب محن رونق عمرم همه برد

شیرین همه تلخ گشت و صافی همه درد

آن کس که بمرد رست دردا که مرا

هر روز هزار بار می باید مرد

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۰۴

 

در دل زغم زمانه باری دارم

در دیدهٔ هر مراد خاری دارم

نه همنفسی نه غمگساری دارم

شوریده دلی و روزگاری دارم

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۰۵

 

آخر زمنت یاد منت هست بپرس

هشیار دلی زین دل سرمست بپرس

بیمار غم توَم، تو خود می دانی

بیماران را چنانک رسم است بپرس

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۰۶

 

خوبان همه دل برند لیکن دین نه

ورزند عتاب و جنگ اماکین نه

دشنام دهند و خشم گیرند و کنند

بر خسته دلان جفا ولی چندین نه

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۰۷

 

وا می شنوم زگفت از هر جا من

کز عشق فلانی شده ام شیدا من

برخیز و بیا و بی خصومت با من

بنشین و نگر که این تو کردی با من

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۰۸

 

با شهوت و طبع نور دل نفزاید

تا ظلمت شهوت در دل نگشاید

حق می طلبی و شهوتت می باید

این هر دو به یک جای برابر ناید

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۰۹

 

عشق از چه سبب بی خبران را باشد

کاری است که صاحب نظران را باشد

تو شهوت خویش را لقب عشق نهی

شهوت همه گاوان و خران را باشد

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۱۰

 

اندر ره عشق هر که دارد گذری

با خود نکند به هیچ وجهی نظری

گر هرچه به شهوت است آن عشق بود

پس عاشق صادق است هر گاو و خری

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۱۱

 

در درد اگر تو از دوا محرومی

اندیشه بکن تا تو چرا محرومی

آکندهٔ حشو شهوتی ای مسکین

زان است که از عشق خدا محرومی

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۱۲

 

چون وسوسه ای تو را بگیرد دامن

آغاز کنی کینه و جنگی با من

تو پنداری که عشق شهوت باشد

خاکت بر سر غلط تو کردی یا من

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۱۳

 

هر صاحب دل که او نه صاحب نظر است

در خورد عقوبت است و بس بر خطر است

این بی خبران زکار دور افتادند

شهوت بازند و نام شاهد بتر است

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۱۴

 

در تو که بدیدهٔ صفا می نگریم

نی از پی شهوت و هوا می نگریم

دیدار خوشت آینهٔ لطف خداست

ما در تو بدان لطف خدا می نگریم

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۱۵

 

چون آتش شهوت آبرویت را برد

در معرض هر بزرگیی ماندی خرد

می کوش که باد نفس را خاک کنی

هر زنده که آن نکرد در عقبی مرد

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۴
۵
۶
 
تعداد کل نتایج: ۱۱۵