کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴۱
چون بر تو نباشد اعتماد سخنی
افتد به بدی نام تو در هر دهنی
عالم بگشایی تو بهر دم زدنی
در صدق چو صبح اربدری پیرهنی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴۲
هم بر سر آن نیی که ما را بینی
وان حال که دیده یی یکی وا بینی
برخیز و بنظّارۀ احوال من آی
گر دل دهدت که درد دلها بینی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴۳
تیری، که چو در خود کشمت دور شوی
ماهی، که شوی غریب هرمه بنوی
اشکی، که چو در چشم من آیی بدوی
عمری، که همان دم که درآیی بروی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴۴
بر خاک در تو دوش ای سلسله موی
با بی خوابی کرده بدم روی بروی
تا روز بدست هجر چون قرعۀ فال
می غلتیدم ز پهلو اندر پهلوی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴۵
آمد گل و بلبلی ز دنبالۀ اوی
می نالد و سودکی کند ناله اوی؟
چون گل همه سر گذشت بلبل شنود
بر خنده یی آرد غم یک سالۀ اوی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴۶
خوش باش که تا نه بس ازینجا بروی
امروز خوشک نشین که فردا بروی
چندین بحدیت رفتن از جا بمرو
کاینجا تو بدان آمده یی تا بروی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴۷
هر دم ز برم رخت نوردی بروی
در نامده زود بازگردی بروی
چون غنچه نقاب بسته آیی بر من
وانگه که نقاب باز کردی بروی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴۸
شخصی دارم دلی خراب اندر وی
جانی دارم هزار تاب اندر وی
در آرزوی روی تو دارم شب و روز
چشمی و هزار چشمه آب اندر وی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴۹
دی گفت مرا حدیث من کمتر گوی
ور می گویی بیا بگوشم در گوی
بنمود مرا حلقة زرّین در گوش
یعنی که حدیث وصل من بازر گوی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۰
با آنکه بکس دست بپیمان ندهی
زنجیر کنی از زور بر دست نهی
بربست بیکبارگی ای سرو سهی
زر دست ترا، چو بی زری دست رهی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۱
دل در سر زلف تونه زان بست رهی
کورا دو هزار بند بر بند نهی
گاهیش بزیر کلهی بنشانی
گاهیش بدست شانه یی با ز دهی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۲
دستی که بر او همی می ناب نهی
دل میدهدت که خیره در تاب نهی
انصاف بده چه چرب دست استادی
کز آتش ناب مهر بر آب نهی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۳
من پیرو کهن گشته ز جان فرسایی
عشق آمد و داد از توام بر نایی
پیرانه سر ار چه نیست جز رسوایی
الحق خوشم آید این کهن پیرایی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۴
ای سرو که سر بر آسمان می سایی
وز قدّ بلند لاف می پیمایی
هر چند گرفت کار تو بالایی
ترسم که هم از قامت او زیر آیی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۵
مانند گل دو رنگی ای بینایی
بی زر رخ گلگون بکسی ننمایی
پندارم غنچهای که تا دامن دل
پر زر نکنی بند قبا نگشایی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۶
مشتاق توام ، روی بمن ننمایی
بیمار توان، بپرسشم نگرایی
صد بند بود مرا، یکی نگشایی
آخر بچه کار دوستان بازآیی؟
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۷
گل گرچه کند دعوی شهر آرایی
او چون رخ تو کجاست در زیبایی؟
این از پی آسایش بینی باشد
وان از پی روشنایی بینایی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۸
یک روز بکوی عاشقان بر نایی
وز بهر تماشا نظری نگشایی
تا چون سر زلف خویش بینی آنجا
بر هر در خانه، حلقهای سودایی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۹
کی بر کنم از تو من دل ای بینایی
کز عشق تو گشته ام بدین رسوایی؟
وان روز که در جور و جفا افزایی
گویی که بچشم من نکوتر آیی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۶۰
گه خصم شوی مرا و گه یار آیی
روزی بهزار گونه در کار آیی
ای دوست نترسی که بدود دل من
در دست کسی چو خود گرفتار ایی؟