گنجور

 
 
 
ابوسعید ابوالخیر

آمد بر من قاصد آن سرو سهی

آورد بهی تا نبود دست تهی

من هم رخ خود بدان بهی مالیدم

یعنی ز مرض نهاده‌ام رو به بهی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابوسعید ابوالخیر
قطران تبریزی

ناگه ز درم در آمد آن سرو سهی

پر غم دل من کرد ز هر غصه تهی

از نار و بهیش یافتم روزبهی

بسپرد بیکبار بمن نار و بهی

مسعود سعد سلمان

گر چه کندت مساعدت روز بهی

آخر ز قضا به هیچ حیلت نرهی

تا هست بده چه فایده زآنکه نهی

دشمن ببرد خاک خورد گر ندهی

مهستی گنجوی

شفتالوی آبدارت ای سرو سهی

آمد ز ره بوسه به دندان رهی

سیب زنخت در دل من نار افکند

زین سوخته ناید پس از این بوی بهی

سید حسن غزنوی

ای سر تا پا به تازگی سرو سهی

از جمله نیکوان به خوبی تو بهی

بر حسن و جمال بیش می افزاید

چشم آر و را چو خاک بر روی نهی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه