گنجور

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۶۱

 

مهتاب افتاد در گلستان امشب

گل روی نمود سوی بستان امشب

در ده می گلرنگ که مینتوان خفت

از مشغلهٔ هزار دستان امشب

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۶۲

 

مائیم به میخانه شده جمع امشب

داده به سماع مطربان سمع امشب

برخاسته ازدو کون و خوش بنشسته

با شاهد و با شراب و با شمع امشب

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۶۳

 

جانا! می ده که با دلی غمناکم

تا می زغم جهان بشوید پاکم

هین باده! که سبزه آمد از خاک پدید

زان پیش که ناپدید گردد خاکم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۶۴

 

زهرست غم این دل غمناک همه

جانا! می ده که هست تریاک همه

می ده به لب کشت که بسیار نماند

تا کشت کنند بر سر خاک همه

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۶۵

 

این نوحه که از چنگ کنون می‌آید

تا کی گویی که بوی خون می‌آید

وین نالهٔ زارِ نای در وقت بهار

گویی که ز گور من برون می‌آید

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۶۶

 

مائیم و میی و مطربی مشکین خال

بی هجر میسَّر شده ایام وصال

با سیمبری نشسته در باد شمال

زین آب حرام خون خود کرده حلال

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۶۷

 

برخیز که ماه میزند خیمه ز شب

خورشید همی رود سراسیمه ز شب

شمع آر و شراب و نُقل و خندان بنشین

کاندر شکند تمام یک نیمه ز شب

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۶۸

 

برخیز که کار ما چو زر خواهد شد

اسبابِ شراب مختصر خواهد شد

بشتاب که بر پُشتی رویت خورشید

خوش خوش به دهان شیر در خواهد شد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۶۹

 

یک دم به طرب بادهٔ خوش لَوْن دهید

فارغ ز فساد و ایمن از کَوْن دهید

تا غرقه شود در آب فرعونِ هوا

فرعَوْنی مَی به دست فرعَوْن دهید

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۷۰

 

دل در غم همدمی بفرسود و نیافت

میجست مراد و مینیاسود و نیافت

فرمان بر و باده خور که عمری است که دل

در آرزوی چنین دمی بود و نیافت

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۷۱

 

تا چند درین مقام بیدادگران

روزی به شبی شبی به روزی گذران

هین کاسهٔ می! که عمر در بیخبری

از کیسهٔ ما میرود ای بیخبران!

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۷۲

 

مخموران را پیالهٔ می در ده

بر نعرهٔ چنگ و نالهٔ نی در ده

ای ساقی! اگر جام سراسر بنماند

بر دُرد زن و جام پیاپی در ده

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۷۳

 

جانا! می خور که چون گل تازه شکفت

بلبل ره خارکش کنون خواهد گفت

تنها منشین و شمع منشان که بسی

تنهات به خاک تیره میباید خفت

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۷۴

 

چون جلوهٔ گل ز گلستان پیدا شد

بلبل به سخن درآمد و شیدا شد

در جام بلور کن می لعل که باغ

از مروارید ابر چون مینا شد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۷۵

 

ای ترک قلندری شرابی در ده

جامی دو، می، از بهر خرابی در ده

وین بستهٔ حرص عالم فانی را

زان پیش که خاک گردد آبی در ده

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۷۶

 

برخیز که گل کیسهٔ زر خواهد ریخت

ابرش به موافقت گهر خواهد ریخت

گر زر داری بریز چون خاک و بخور

کز روی تو زر به خاک درخواهد ریخت

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۷۷

 

چندان که نگاه میکنم هر سوئی

از سبزه بهشت است و ز کوثر جویی

صحرا چو بهشت شد ز دوزخ کم گوی

بنشین به بهشت با بهشتی رویی

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode