گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

عشق تو زهر دل آشیانی نکند

در تن جهد و زبیم جانی نکند

بر شحنۀ حسن خویش ، ای جان جهان

شحنه ببهانه ای جهانی نکند

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۴۲

 

آن دل ، که ببند عشق کس بسته نبود

عشق تو بیامد و ببست و بربود

ای ماه ز رشک روی تو ناخشنود

در حال دل بنده چه خواهی فرمود ؟

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۴۳

 

ای شاه ، جهان زود بکام تو شود

دینار و درم زود بنام تو شود

آزاده بسی زود غلام تو شود

دین تو سن دهر زود رام تو شود

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۴۴

 

چون قفل نشاط را شود باغ کلید

از ساعد گل روی بجو جام نبید

گردون ز بساط ابر در دامن خوید

در شاخ زمرد افگند مروارید

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۴۵

 

گر نعل سمند تو بر آهن ساید

زو چشمۀ خضر در زمان بگشاید

ور خصم تو در آینه رخ بنماید

دست اجل از آینه بیرون آید

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۴۶

 

مرد آنکه شدن را بشتاب آراید

نه همچو زنان رخ بخضاب آراید

گر مرد رهی امید را جفت مگیر

کامید چو زن بستر خواب آراید

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۴۷

 

از خاک چمن بوی سمن می آاید

وز ابر طراوتی بتن می آاید

بر آتش عشق می فزاید در دل

هر باد که از سوی چمن می آاید

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۴۸

 

چون لعل کند سنان سر از خون جگر

وز تیغ کبود تو بجنبد گوهر

گر ز آب روان بود عدو را پیکر

در آتش زخم تو شود خاکستر

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۴۹

 

عشن تو مرا توانگری آرد بر

از دیده بلؤلؤ و ز رخسار بزر

با عشق توام عیش خوشست ، ای دلبر

آری ز توانگری چه باشد خوشتر ؟

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۵۰

 

گر عشق تو بر من آورد رنج بسر

در حشر ز خون من نپرسد داور

آری بحساب خون خویش ، ای دلبر

با تو سخن و ره نبود در محشر

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۵۱

 

با عشق بتان چو اوفتادت سروکار

خورشید شود همان بشادی بیدار

از دولت و از روز بهی دل بردار

عاشق نبود روز بد و دولت یار

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۵۲

 

چون بر کشی آن بلارک گوهردار

بر مرکب تازی فگنی زین افزار

هر موی جداگانه بر اندام سوار

فریاد همی کند که : شاها ، زنهار

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۵۳

 

سردست و مسافتیست تا فصل بهار

و اکنون پس ازین سرد بود ماه چهار

گر جامه همی نقد کنی ور دینار

زودی شرطست ، دست بر زودی آر

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۵۴

 

غافل شدی ، ای نفس ، دگر باره ز کار

بیدار نمی شوی ز خواب پندار

از بسکه بهانه ها گرفتی بریار

نامت همه ننگ گشت و فخرت همه عار

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۵۵

 

ملک تو ، شها ، درخت نو بود ببار

وانگه اثر خزان برو کرد گذار

اکنون چو همی بشکفد از بوی بهار

آن میوه شکفته خوشترای شاه ببار

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۵۶

 

مهر وی من ، آن یافته از خوبی بهر

فرمود مرا پرستش خویش بقهر

خوش خوش ز پی مراد آن فتنۀ دهر

رسم آوردیم بت پرستی در شهر

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۵۷

 

آن شد که ترا رفت همی با ما ناز

و آن شد که مرا بود بروی تو نیاز

ما ناز تو و نیاز خویش ، ای پرساز

بر سنگ زدیم و صبر کردیم آغاز

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۵۸

 

ای گل رخ سرو قامت ، ای مایهٔ ناز

بر تو ز نماز و روزه رنجیست دراز

چندین بنماز و روزه تن را مگداز

بر گل نبود روزه و بر سرو نماز

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۵۹

 

زان روز که من عشق تو کردم آغاز

دربند بلا ماندم و در دام گداز

هر ناز که دانی بکن ، ای مایۀ ناز

باشد که چو من زبون بکف ناری باز

۲ بیت
ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۶۰

 

صد لابه و صد بند حیل کردی باز

تا با تو چنان شدم که بودم ز آغاز

آن روز مرا بود بروی تو نیاز

آن روز شد و روز شده ناید باز

۲ بیت
ازرقی هروی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
 
تعداد کل نتایج: ۱۰۷