گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۱

 

تا شرم داشت منصب آیینه داریت

گرداندن لباس تو تغییر رنگ بود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۲

 

دلبر چه زود خط به رخ دلستان کشید

خطی چنان لطیف به ماهی توان کشید

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۳

 

در پرده نمود از عرق شرم تلافی

در ظاهر اگر روی تو آتش به جهان زد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۴

 

شد سیه روز من از چشم کبود او، که هست

شعله نیلوفری از شعله ها جانسوزتر

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۵

 

سیه گر کرد روزم چشم او، خود هم کشید آخر

مکافات عمل را در لباس سرمه دید آخر

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۶

 

صائب ز فکرهای گلوسوز من نماند

جا در بیاض گردن خوبان روزگار

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۷

 

با بد و نیک جهان در دشمنی یک‌رو مکن

تیغ چون خورشید تابان بر همه عالم مکش

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۸

 

ز شوخی ها به برق نوبهاران نسبتی دارد

که می ریزد چو باران خون و خندان است شمشیرش

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۹

 

تشنه معنی تازه است مرا ساغر گوش

نتوان کرد مرا خواب به افسانه خط

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۵۰

 

مکن به حرف طمع تیره زندگانی خویش

که روز هم شب تارست بر گدای چراغ

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۵۱

 

نکند هیچ یتیم به عسس ساخته ای

می کند آنچه در گوش تو در سایه زلف

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۵۲

 

افتادگی گزین که دهد فیض بیشتر

پهلوی خویش هر که نهد چون سبو به خاک

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۵۳

 

نفس در سینه باد خزان می سوخت نومیدی

چراغ گل اگر می بود در زیر پر بلبل

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۵۴

 

هر کسی چیزی ز اسباب جهان برداشته است

من همین دل را ز اسباب جهان برداشتم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۵۵

 

گر نباشد در میان روی تو، از یک آه گرم

آب را در دیده آیینه خاکستر کنم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۵۶

 

درین بستانسرا خود را چنان صائب سبک کردم

که رنگ چهره گل را گران پرواز می بینم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۵۷

 

گرچه هر گوشه ای از کنج دهانش گیر است

بوسه را چشم به جایی است که من می دانم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۵۸

 

فیضی که گوشه گیر ز عزلت نیافته است

از گوشه های چشم سیاه تو یافتم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۵۹

 

اینجا به خواب غفلت و آنجا به خواب مرگ

چون مخمل دوخوابه به روی نهالی ام

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۶۰

 

لنگر نکرده ایم چو گوهر درین محیط

از بوستان دهر چو شبنم گذشته ایم

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode