×
اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۱ - وله غفرالله ذنوبه
اگر حقایق معنی به گوش جان شنوی
حدیث بیلب و گفتار بیزبان شنوی
دلت جگر بگرفتست، ورنه راز سپهر
ز ذره ذرهٔ گیتی زمان زمان شنوی
ز ناقلان زمین پند گوش کن، باری
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲ - وله ایضا
چرا پنهان شدی از من؟ تو با چندین هویدایی
کجا پنهان توانی شد؟ که همچون روز پیدایی
تو خورشیدی و میخواهی که ناپیدا شوی از من
به مشتی گل کجا بتوان که خورشیدی بیندایی؟
گرم دور از تو یک ساعت گذر بر حلقهای افتد
[...]