گنجور

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱ - به فتحعلی ملقب به ملاباشی خواهرزاده خود نگاشته

 

گر زینهارت آرزو زی رایت سردار چم

زن‌قحبه کشتن کیش کن، زن‌قحبه گشتن تا به کی؟

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱ - به فتحعلی ملقب به ملاباشی خواهرزاده خود نگاشته

 

نکته عشق نمودم به تو هان سهو مکن

ورنه تا بنگری از دایره بیرون باشی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۳ - به آقا محمد رضای عطار نراقی نگاشته

 

حلقه ای گرد خویشتن بکشم

تا نیاید درون حلقه پری

وین پری پیکران حلقه بگوش

شاهدی می کنند و جلوه گری

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۳ - به آقا محمد رضای عطار نراقی نگاشته

 

گر گدائی رابطی می بابتی شاهد فراهم

دولتی دارد شگرف آن شیر مرغ این جان آدم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۳ - به آقا محمد رضای عطار نراقی نگاشته

 

بخشایش دوست را به پرهیز

نشگفت امیدوار گشتن

این تازه که گاهواره تا گور

کون کردن و رستگار گشتن

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۵ - به حاجی سید میرزای جندقی به بیابانک نگاشته

 

گرت از دست برآید دهنی شیرین کن

مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۶ - به میرزا اسمعیل هنر به سمنان نگاشته

 

آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست

عالمی از نو بباید ساخت وزنو آدمی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۶ - به میرزا اسمعیل هنر به سمنان نگاشته

 

آن کشد پیراهن این، این درد شلوار آن

مرزکیهان شهر سگ سار است گوئی نیست هست

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۶ - به میرزا اسمعیل هنر به سمنان نگاشته

 

آن چنان زی که چو میری برهی

نه چنان زی که چو میری برهند

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۶ - به میرزا اسمعیل هنر به سمنان نگاشته

 

تا هست میسر که ز گل تاک بر آید

حیف است گیاه دگر از خاک برآید

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۸ - به یکی از یاران نگاشته

 

تیغ سگ کش سرودم را به سر افروخته به

آخور گیتی از این خرگله پرداخته به

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۹ - به یکی از دوستان نوشته

 

کار نه این گنبد گردان کند

هر چه کند همت مردان کند

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۰ - به یکی از دوستان نگاشته

 

آسمان با صد هزاران دیده چندان کور نیست

تا ترا بیند به دست دیگری ندهد لگام

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱ - به محمد علی خطر فرزند خود نگاشته

 

مبادا آنکه او کس را کند خوار

که خوار او شدن کاریست دشوار

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳ - به میرزا احمد صفائی نگاشته

 

آنچه گویند مگو بدتر از آن خواهی گفت

هر چه گویند مکن بدتر از آن خواهی کرد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳ - به میرزا احمد صفائی نگاشته

 

زنان راستانی سگان راستای

که یک سگ به از صد زن پارسای

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳ - به میرزا احمد صفائی نگاشته

 

سر دخمه کردند زرد و کبود

تو گوئی فرامرز هرگز نبود

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵ - به یکی از دوستان نگاشته

 

به کف پیاله به گلشن روم چسان بی تو

چه خون چه باده چه گلخن چه گلستان بی تو

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵ - به یکی از دوستان نگاشته

 

پای مجنون گر نپوید کوی لیلی، لنگ زیبا

چشم یعقوب ار نبیند روی یوسف، کور خوشتر

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵ - به یکی از دوستان نگاشته

 

آن دو کاشفته بود مهر در این ماه در آن

باشدش دلنگران گاه در این گاه در آن

نه به زاری و زر و زورکش از بخت افتاد

بر به کام دل و جان بار در این راه در آن

هر کجا هر که و هرچش همه گر خود لب و چشم

[...]

یغمای جندقی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۹
sunny dark_mode