جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۹
خوی خود را ز روزه تیره مکن
کز همه حلم و بردباری به
چون شود روزه مایه آزار
روزه خواری ز روزه داری به
جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۹
هرچه یابی به خانه از تر و خشک
به کز آن تا حد شبع بخوری
تا طعام کسان هوس نکنی
وز عطای خسان طمع ببری
جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۹
هرکه گوید خوان و نان من بکش
پای خویش از خوان و دست از نان او
تره ای کز بوستان خود خوری
خوشتر است از بره بریان او
جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۱۰
به پنج می رسد اسباب زندگانی خوش
به اتفاق حکیمان شهره در آفاق
فراغ و ایمنی و صحت و کفاف معاش
رفیق خوب سیر، همدم نکو اخلاق
جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۱۲
شاه آن باشد که روشن خاطر و بخرد بود
نیکوان را حال ازو نیکو، بدان را بد بود
جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۱۳
خواهی که شاه عدل کند عدل پیشه باش
در کار خود که معرکه گیر و دار توست
شاه آینه ست و هرچه همی بینی اندر او
پرتو فکنده قاعده کار و بار توست
جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۱۴
هزار گونه خصومت کنی به خلق جهان
ز بس که در هوس سیم و آرزوی زری
تو راست دوست زر و سیم، خصم صاحب آن
که گیری از کفش آن را به ظلم و حیله گری
نه مقتضای خرد باشد و نتیجه عقل
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۱۵
بایدت منصب بلند بکوش
تا به فضل و هنر کنی پیوند
نه به منصب بود بلندی مرد
بلکه منصب شد به مرد بلند
جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۱۶
این سه کار است کش نگارد زشت
از سه کس خامه نگارنده
تندی خوی پادشاه قوی
حرص دانا و بخل دارنده
جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۱۷
به عدل کوش که چون صبح آن طلوع کند
فروغ آن برود تا هزار فرسنگی
ظلام ظلم چو ظاهر شود برآرد پر
جهان ز تیرگی و تلخ عیشی و تنگی
جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۱۸
به درویش گفت آن توانگر چرا
به پیشم پس از دیرها آمدی؟
بگفتا چرا نامدی پیش من
بسی خوشتر است از چرا آمدی