پادشاهی از حکیمی طلب نصیحت کرد حکیم گفت: از تو مسئله ای پرسم، بی نفاق جواب گوی، زر را دوستتر می داری یا خصم را؟ گفت: زر را گفت: چونست که آن را دوستتر می داری - یعنی زر را - اینجا می گذاری و آنچه دوست نمی داری - یعنی خصم را - با خود می بری؟ پادشاه بگریست و گفت: نیکو پندی دادی که همه پندها در این درج است.
هزار گونه خصومت کنی به خلق جهان
ز بس که در هوس سیم و آرزوی زری
تو راست دوست زر و سیم، خصم صاحب آن
که گیری از کفش آن را به ظلم و حیله گری
نه مقتضای خرد باشد و نتیجه عقل
که دوست را بگذاری و خصم را ببری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.